ناخدای سرگردان *

هنرمندان بزرگ کمی از واقعیت خویش واندکی ازآنچه میخواهند باشند و نیستند وکمی از آنچه وحشت دارند باشند- رویهم میریزند تا شخصیتی راخلق کنند. به بیان دیگرهنرمندان پیوسته دروجود شخصیتهائی که خلق میکنند حضور دارند.
در افسانههای مردمان ِسواحل ِسرزمینهای دور، ناخدای جوانی براساس ِسرنوشتی محتوم محکومیت یافته که تا پایان ِعمر در کشتی خود به تنهائی در دریا سرگردان باشد. سرگردانی ناخدا هنگامی پایان میابد که در این ورطهی سهمگین ِناامیدی زنی درکمال ِزیبائی براو ظاهرشود و حقیقتا ًعشق بزرگ، سوزان و بی بدیل ِخویش را به اوهدیه کند! ناخداهربار که درمبارزه با امواج سهمگین که هرآن ممکن است کشتی او را درهم شکسته و وی را راهی دیار نیستی کند فرصتی میابد به گاه بیداری برعرشه میایستد وچشم به افقهای بیکران میدوزد تا شاید در دوردستها ساحل امیدی را بیابد - ودرخواب به چشم بسته یک پری دریائی را میبیند که ازدل آبها سر بر میآورد و به دربدریهای اوپایان میدهد. روزی باد کشتی رابه ساحل ناشناختهای میکشد و در آنجاست که ناخدا بطورتصادفی گوهر نایافتنی را باز میابد وبه زودی عشقی باشکوه ومتقابل بین آنها بوجود میآید و آن الههی نازچون ازسرگذشت ناخدا باخبرمیشود درمعبدی به اوسوگند وفاداری میخورد و ناخدا رنج وسرگردانی سالیان دراز را پایان یافته میابد.ازشوربختی، زن نامزدی دارد و ناخدا روزی پنهانی ناظربرخورد و گفتگوی آن دومیشود و به همه چیز پی میبرد! ناخدا میداند که اگرمعشوقهاش سوگند وفاداریش را نسبت به اوبشکند به لعنت ابدی دچارمیشود و به همین خاطر برای نجات او به کشتی خویش برمیگردد جائی که مرگ درکمین او نشسته است.زن دراندوه ازدست دادن ناخدا از صخرهای رفیع خودرابه دریا افکنده وغرق میکند. چیزی نمیگذرد که امواج دریا کشتی ناخدا را درهم میشکند واونیز رهسپار دیار نیستی میشود. میگویند آن دوعاشق نیک سرشت تغییر شکل میابند وآمرزیده میشوند و سرانجام صبحگاهی که خورشید گرد زرین خویش به دریا می پاشد چون دو پیکر اثیری سر از امواج خروشان دریا برمیکشند و در سایهی عشق خدائی خویش به رستگاری میرسند!
*این داستان درقرن نوزده به شکل وزبان آلمانی به صورت اپرائی توسط "واگنر" به روی صحنه رفته است.
10 Comments:
یانوس، اگر بدانی که ما چقدر هوای ناخدای سرگردان واگنر را کرده ایم؟
جان عزیز
گویند آدمیان با انتخاب خویش جهان را انتخاب میکنند شک نکن آنکه دلش هوای ناخدا ی سرگردان کندبایدبین روح او وروح ناخدا وجوه مشترکی وجود داشته باشد
با احترام
Fantabulous
I will be soooooooo thankful to hear about the meaning of the strange word "fantabulous"
اجازه بدهید ما به جای این دوست ناشناس پاسخ دهیم.
فانتابلوس يک ناخداي ديگري است شبيه همين ناخداي سرگردان ولي در يک جاي ديگری. قصه اش خيلي جذاب است و در آن داستان اين دو به نمي رسند-متاسفانه-. و داستان آخرش خوش نيست. چرا که بر اثر يک گمان بد ناخدا به پري، عين اتللو نوشته مرحوم شکسپاير، نا خدا پري را ميکشد و بر اثر همين اشتباه(البته بعدن معلوم شد که اشتباه بوده) ناخدا تا آخر عمر سرگردان درياها و اقيانوس ها شده است. و البته هنوز هم زنده است و سرگردان. چيزي شبيه يهودي سرگردان. البته داستان فانتابلوس در هيچ کتيبه اي ثبت نشده و سينه به سينه نقل می شود. البته من اميدوارم اين دوست ناشناس ما کتيبه سينه خودشان را هم بگشايند تا اين داستان تکميل تر شود. اينرا هم بگوييم که براي اولين بارست که نام و داستان فانتابلوس در يک جا(چه جايي بهتر از اينجا) برده ميشود. ما خودمان میخاستیم همین روزها داستان ناخدا فانتابلوس را در وبلاقمان بنویسیم که همین کار را هم خاهیم کرد، کردنی
تاآنجاکه ما میدانیم این کلمه فانتابلوس تلفظ نمیشود بلکه باید فانتَبیولس خوانده شود وآن جانوری بوده ازطایفه ی حشرات که جثه ی آن به اندازه ی یک توله سگ دوساله بوده که هرکس را میگزیده بیش از صد سال عمرمیکرده
I'm so sorry about ur ill engilsh,
both 2 recent comments,
fantabulous means great!
a blend of fantastic and fabulous.
It's a crying shame to think sth else!
البته یک معنای دیگر فانتابلوس در واقع همان فانتا پلیس است یعنی پلیس فانتزی (یا پلیسی که فانتا دوست دارد)و آن ماکت پلیس هایی است که اینروزها در جاده ها میگذارند برای ترساندن رانندگان خطاکار از دور. ولی اصل همان است که گفتیم و این دوست ناشناس ما که میفرماید که ما در زبان انگلیسی مریض هستیم اول خودش برود و یاد بگیرد که به جای انگلیش ننویسد انگیلش
آقای یانوس
ما آنقدر درگیر این فانتابلوس شدیم که یادمان رفت پاسخ بدهیم به پاسخ به قامنت مان که حضرتعالی مرحمت فرموده بودید و یک جوری ما را چسبانده بودید به ناخدای سرگردان. و آن پاسخ اینست که تا کنون کسی چنین مقامی برای ما در نظر نگرفته بود که شما گرفته اید و این مایه بسی مباهات ماست. و ما نمی دانیم اگر شما را نداشتیم چه میکردیم؟
جان عزیز
شمارا نزد ما حرمتی بس بیشتر از این هااست از قدیم گفته اند اگرنو هرچیزی را همگان طالب باشند دوست وکتاب وشراب البته نوع ملکوتیش را عقلا طالبند
Post a Comment
<< Home