Saturday, July 07, 2007

خیزران

عدم دسترسی همگان به اینترنت پر سرعت و بی مشکل مجبورمان کرد که به غار دم دست تری جهت اقامت روی آوریم. پس تا اطلاع ثانوی سراغ ما را بیشتر در آدرس زیر بگیرید. تا بعد.

Wednesday, June 13, 2007

گل در آغوش پروانه

پروانه از ناپیدائی ِ اندوهبار ِپیله پر میکشد
گل از فرو بستگی ِغم انگیز ِغنچه میشکفد
هر پروانه گلی است که میرقصد
در حجم ِ ِبلورین ِنور در فضا
هر گل ِخوش رنگ و بو
پروانه ای است که سایه سان
بنشسته در معبر ِبهار
آنها
هم آوا وهم نوا
کوته ترانه‌ی عمر را همزمان
در نگاه ِ درخشان ِنور آغاز میکنند
خوشبختی
این لحظه های ساده و پیوسته بهرشان
سهمی است اندک
مجالی است زود گذر
در میانه‌ی اکنون و زمان بیکرانه
تا بگذرد با رویای غم وشادی
بر مرز ِبودن وشدن
در حلاوت ِآغوش های خوش ِمهر

Tuesday, June 05, 2007

روانکاوی ِ مکانیزم عبور از خطوط ِقرمز

اگر قرار میبود که پیوسته دختران و پسران به راه پدران ومادران بروند، بدون تردید ما هنوز در غار‌ها میزیستیم.
از دیر باز گریز از تنهائی و ناتوانی، میل و نیل به زندگی جمعی را در آدمیان بر انگیخته ولی با برپائی جمعیت‌ها وایجاد جوامع، مخاطرات ویژه ی خود را سبب گردیده تا بدانجا که شواهد تاریخی نشان میدهد هیچ حیوان درنده ای در تاریخ کهن کره زمین به اندازه ی انسان به انهدام همنوع خویش نپرداخته. از این رو لزوم رعایت وحفظ حقوق فردی وجمعی وایجاد ثبات جوامع موجب زایش رسوم، سنتها، کیش ها وآئین ها، ادیان و مذاهب، قوانین،قرار دادها ومیثاق نامه هائی شد که هر یک با رسم خطوطی کوشیدند و میکوشند با تشویق به انجام اموری و نهی از امورات دیگر حیطه و قلمرو هستی فردی و جمعی را مشخص کنند. ناگفته پیداست که اگر از تاجران بازار بی انتهای مرگ آفرینی و کلوخ اندازان دکاکین شکنجه و قتل عام بگذریم که هر کس در این راسته به قدر وسع و استعداد شیطانی خویش گام زده و تجارت کرده و در پی مقاصد سودجویانه خویش خون ریخته ولی یک برسی اجمالی در معارف بشری نشان میدهد که بسا بزرگانی که برای قابل تحمل تر کردن زندگی اندوهبار انسان، قوانینی وضع کردند که با وجودیکه در بسیاری از موارد توسط عمال جور وجبر و فساد و تباهی به بیراهه برده شدند ولی چه بسا عدم وجود همان‌ها هم آدمی را در سطح زمین به یکی از موجودات منقرض شده تبدیل کرده بود.
ولی این اظهارات نیمی از پیکره‌ی واقعیت هزار لایه را نشان میدهد هم از این روست که باید با سرانگشت تدبیر و درجه‌ی بالائی از چشم بازی و روشن بینی به نیمه پنهانی از آن پرداخت که پشت ابر تیره و تار نادانی پنهان است و این نوشتار در پی آن است که در حد توانمندی ناچیز ِخویش با بهره گیری از روانکاوی نه تنها به آشکار سازی آن بپردازد بلکه در صدد جوابگوئی به این سوال اساسی باشد که آیا میتوان با وضع قواعد وقوانین همیشه همانی کماکان به مصائبی که سرشت ِشگرف و نه تو و ناشناخته و بغرنج ِبشر سبب آنها میشود پایان داد؟
به باور ِفروید در کُنه و نهفت ِهستی ِشگرف ِانسان، نیروی ناشناخته‌ی فوق ِطبیعی فاقد ِشخصیت و جسمیت ِافسونکارِ دهشتناک ومخوف " می نا" نهفته است که با دو نیروی حقیقی دیگر یعنی نیروی ذهنی ونیروی وسوسه درهمبری مسالمت آمیزی به سر میبرند. نیروی ذهنی آرزوهای پنهان آدمی را در بر میگیرد و وسوسه اما قدرتمند، سرکش و بی محابا وتجاوز کار است، هموست که آدمی را وا میدارد تامرزهای ممنوع را درنوردد و علیرغم همه‌ی خطرات و گاه پرداخت بهائی سنگین از خطوط قرمز عبور کند وآنچه را که میجوید بیابد.نا گفته پیداست چنانکه در انسان خاطره ای بیدار شود که این چنین بیداریهائی اجتناب ناپذیر هم هستند چنانچه همزبان با آن دیو بنیان کن وسوسه سر از خواب بر گیرد ودست در دست خاطره ی بیدار شده بگذارد هر چه بر سر راه خویش بیابند چون سیل خروشانی آن را در هم شکسته تا آنسوی مرز ممنوعه شاهد مقصود را در آغوش گیرند.این فرایند چنان سر کش ویرانگر است که میتواند پسرک ابلهی را وادارد تا پهلوی پدر بردَرَدَ تنها به این خاطر که پدر سهم ِپسر ٍِدیگررا از سهم او بیش ترداده است. این اندک، بی هیچ ملاحظه ای میرساند که نه تنها عبور از خط قرمز قدمتی به درازای اخراج آدم وحوا از بهشت دارد بلکه با پیچیده شدن زندگی به دنبال پیچیده تر شدن مغز انسان گاه تکرار مکررات این عبور اجتناب ناپذیر شده است. پس میتوان به روشنی پذیرفت که خواه ناخواه آدمی در سرشت ِآدمی وارگی ِخویش ابزار و وسایل وزمینه‌ی غیر قابل انکار عبور از خطوط ممنوعه را دارد.از دگر سو اما تاریخ نسبتا ً بلند زندگی آدمی خطوط ممنوعه‌ی فراوانی را نشان میدهد که برای رهائی از دایره تنگ ِنا کارآمدی آنها انسانها طومارشان را درنوردیده و چه بسا در این کارزارجان شیرین هم برسر آن نهاده اند. بی تردید اگر با قواعد و قرار دادهای بدون تغییر، بشر این توانائی را داشت که به زندگی ادامه دهد اولا ما شاهد اضمحلال شیوه های زندگی متروکی نبودیم که نیاکانمان با آن شیوه ها زندگی میکردند و ثانیا در زندگی مدرن امروزی ضرورت تغییرمکرر قوانین هر لحظه در دستور کار حقوق دانان و قانونگذاران قرار نمیگرفت تا بدانجا که علیرغم کوشش جهت حفظ آنچه‌هائی که حفظشان به سلامت زندگی بشر کمک کرده است میزان تغییر قوانین دست وپا گیر وغیر عادلانه وناکار آمدی که تاریخ مصرفشان گذشته ملاک پیشرفت جوامع موجود قرار نمیگرفت.