Tuesday, April 10, 2007

به مناسبت سال روز مرگ غم انگیز هدایت


شاید تقارن بهار با مرگ غم انگیز هدایت بتواند یکی از موارد توجیه بی رحمی بهار در سر آغاز چکامه ی سترک سر زمین بی حاصل نوشته‌ی شاعر بلند مرتبه‌ی آمریکائی انگلیسی تبار تی. اس. الیوت باشد.
.........
آوریل بی رحم ترین ماه است
که میرویاند از خاک بی جان یاس ها را
بهم می آمیزد خاطره ها وهوسها را
و به جنبش می آورد ریشه های افسرده را با باران بهار
زمستان گرممان نگاه میداشت
و می پوشاند زمین را با برف فراموشی
وحیاتی ناچیز میدماند از گذرگاه ساقه های خشک
( تی. اس. الیوت )
از دیگر سو اما شاید اظهار عالمانه ی زیربتواند بهانه ی مناسب نگارش این یاداشت باشد.
آری ما توقع داریم که سیر تحول یک نویسنده را ببینیم. جریان پرورش خوی و شخصیت وبرداشت اورا از زندگی بشناسیم.شناسائی کوچکترین جزئیات مربوط به او را دست کم نمیگیریم تا اینکه بتوانیم از کلیه ی تحولات درونی او که منشا فعالیت های بعدیش شده است آگاه شویم. مخصوصا باز تکرار میکنم: خطوط ریز و جزئیات کوچک زندگی او را دست کم نگیرید. مجموع همین هاست که ماهیت آن شخص را روشن میکند و بدون اینکه به خود زحمت دهید عمق روح وکل وجود او را در میابید
( داستایوسکی )
اگر نقش محیط را در کنار هزاران عامل شناخته شده وناشناخته در پرورش شخصیت آدمی موثر بدانیم اشیا در این میان نقش عمده‌ای را ایفا میکنند و اگر این موضوع را به دنیای پر از رمز و راز هنرمندان تسری دهیم اهمیت بیشتری پیدا میکنند. شاید حفظ ونگهداری اشیا متعلق به هنرمندان واهل فکر ونظر و دانشمندان بعد از مرگشان سر نخی بدست بدهد تا بشود با تکیه بر آنها به وجوه ناشناخته ی هستی آنها و تاثیرشان بر تولیدات فکری آنها پی برد.
امروزه متاسفانه اشیا متعلق به هدایت داستانسرای نامدار وپدر ادبیات نوین ایران به قدری ناچیز و دور از دست رس است که هر کوششی در این راه به مانع برخورد میکند ولی یک نگاه ساده به عکسهائی که از وی باقی مانده نشان میدهد که از همان عنفوان جوانی کت وشلوار واز مرحله‌ای به بعد عینک جز لاینفک ظاهر نویسنده‌ی خوش قریحه و صاحب سبکی است که نزد اهل معنی از محبوبیت خاصی هم برخوردار است. نظر به اینکه اینجانب درکاوشها وکوششهایش در آثار هدایت و پژوهشهائی که در باره‌ی وی شده پیوسته او را با عینک مجسم کرده این خار خار را در دل داشته که بالاخره هدایت از کدامیک از عیوب چشمی در رنج بوده است؟ و از آنجا که بدون تردید عینک از بدو اختراعش تا کنون جز آن دسته از اشیائی است که در زندگی افراد چه آنها که به آن احتیاج داشته وچه آنهائی که بصورت تزئینی از آن استفاده کرده اند تاثیر به سزائی داشته وهر کس به شکلی داستانی از آن نزد خود دارد آتش این اشتیاق را در وجود من تند تر کرده است. به عنوان مثال کمتر کسی است که مجموعه داستانهای شلوار های وصله دار رسول پرویزی بدستش رسیده باشد ومجذوب حکایت زیبای عینکم نشده باشد. باری اگر گوستاو یانوش پسر همکار کافکا با نوشتن کتاب خویش در شناخت نویسنده ی چک نقش بزرگی داشت آقای فرزانه در شناخت هدایت این وظیفه ی مهم را عهده دار شده و در کتاب آشنائی با صادق هدایت به سوال من در مورد عیب چشمی هدایت پاسخ داده است. فرزانه مینویسد: یاد روزی افتادم که در تهران او این عینک دسته کلفت را به من نشان داد وبا فخر زیاد گفت: فقط فکرش را بکن این عینک هفته ی پیش تو یک مغازه تو مخ پاریس بوده وحالا سر دماغ من است. و باز یادم افتاد که وقتی این عینک بعنوان هدیه از دوستی به دستش رسیده بود از او پرسیده بودم که آیا مثل من نزدیک بین است؟ واو گفته بود نه من آستیگمات هستم خطوط را کج میبینم وبرای اینکه توضیح بیشتری بدهد چند خط موازی کشیده بود ودر زیرش چند خط مورب واضافه کرده بود اگر عینک نزنم این خط های موازی را مثل این خطوط پائین کج میبینم.
فرزانه از یکی دوهفته پیش از فرجام تلخ هدایت یاد میکند ومینویسد:
نیز یاد روزی افتادم که او را با همین عینک دسته شکسته دیدم از دهانه ی مترو بیرون می آمد وبا قدمهای سنگینی که به بدنش حرکت پیش رفتن آخوندک را میداد بیرون آمد، سر پائین افتاده، شلوار چروک باران خورده، به طرف هتل میرفت ومن دویدم تا به او برسم و متوجه شدم که عینکش دسته ی چپ ندارد واو مجبور است با سر انگشت آن را روی دماغش نگهدارد. وبعد وقتی همراه او به هتل رسیدیم، هدایت دسته ی شکسته ی عینک را از جیبش در آورد و با یک نوار چسب کاغذی که به همین منظور خریده بود آن را به بدنه ی عینک بند کرد. گفته بودم: عینک سازی که من پهلویش میروم، کار فوری هم میکند وحتی در مواقع لازم یک روزه تحویل میدهد. گفته بود شکسته که شکسته به یک ورش حالا همین مانده که بروم خرج تعمیر عینک را بدهم.ده روزی میشد که دسته‌ی عینکش شکسته بود.......

3 Comments:

At 1:54 AM, Anonymous Anonymous said...

It is realy great,fantastic.

 
At 9:01 AM, Blogger MMB said...

پس ما خودمان کلی صادق هدایت بودیم و نمیندانستیم. شاید حدود چند سالی میشود که باید برویم و شیشه عینکمان را که چه عرض کنیم، عینک های مان را عوض کنیم. یعنی اول برویم دکتر و بعد برویم و عینک بخریم. با اینکه یکی اش را با چسب قطره ای هم چسبانده ایم هیچ یک نخی هم دور قابش پیچیده ایم که شیشه اش نیافتد ولی باور کنید که نمیتوانیم کوچکترین حرکتی در راستای این عمل شنیع بکنیم. خاستیم یک چیزی را هم عرض کرده باشیم که ما تمام سال دوست داریم تاریخ ترکمان را توسط هدایت به خاطر نیاوریم ولی شما به خاطرمان آوردید. لطف کرده روزههای تولد را بهانه قرار دهید. نمره بلاگ هم الف است. موفق باشید

 
At 3:13 AM, Anonymous Anonymous said...

تو ارباب ورئیس مائی ونه تنها از دوست داران هدایتی بلکم که در تو شباهت به هدایت کم نیست همچنانکه این شباهت جز لاینفک شخصیت هدایت دوستان است چه برای تمام کسانی که هدایت را دوست دارند هدایت قبل از هر چیز یک فرهنگ است که اتفاقا بسیار نافذ هم هست بروید وعینک هایتان را تعمیر یا عوض کنید یادتان نرود که برای من مرگ هدایت کمتر از زندگیش مطرح نبوده است از نمره ی الفتان هم سپاسگزارم

 

Post a Comment

<< Home