زمزمه شوریده
بلبل باچهچههی پُرشادی و طربش به هنگامهی بهار وهمنشینی واُنسش با گل وزمزمهی شورانگیزش درورطهی مرگ ِگل به موسم خزان از دیرباز به زندگی مردم راه یافته به مَثل درآمده تجلیل شده الهامبخش شاعران بوده، در ادبیات منعکس شده، به قفس درآمده ودر اسیری به صبوری شهره شده.
نوای بیهمتای این مرغ عاشق جذبه و لطف خاصی دارد بسی شاعرانه و لطیف است. ازملال وحُزن ِپُرابهام درون حکایت میکند.گاه بانالهای موثر و وقاری پوشیده ازحجب و حیا اندرز صبر و دلداری و عشق میدهد. نغمهها و زمزمههای روحبخشش برای ابراز نهفتهترین احساسات پیچیدهی آدمی چون عشق، محبت، عاطفه، ترحم و اشتیاق بسیارمناسب است. ترنُمها طبیعی وغمگساری آن جان سوز و جانگدازاست.
آوای بلبل نمونهی کاملی است از احساسات و اخلاق و روحیهی ملی اسلاف ما، گوئی نمادی است که روح عارفانهی به اسارت تازی درآمدهی ِایرانی را به خوبی مجسم میکند که در گرد و خاک ِسُم سُتوران و چکاچاک شمشیرِ بیخردان، ازحلقوم ِحقیقت خواهی ِبه خنجرِ جهل سپرده، حق ِحیات طلب میکند.
به هر روی ارتباط بین بلبل و زبان پهلوی در ادبیات ایران انعکاس چشم گیری دارد تا آنجا که:
***فردوسی فرماید:
که داند که بلبل چه گوید همی / به زیرگل اندر، چه مویدهمی؟
نگه کن سحرگاه تا بشنوی / زبلبل سخن گفتن پهلوی
***خیام فرماید:
روزی است خوش وهوا نه سرد است و نه گرم / اَبر، از رخ گلزارهمی شوید گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد / فریاد کند که می همی باید خَورد
***حافظ فرماید:
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی / میخواند دوش درس مقامات معنوی
این نسبت از آن روی تصور یافته که نوحه، شیون، مویه، فغان و ناله و زاری، سرود، نوا، آهنگ، بانگ ونغمههای خوش و دلنشین بلبل را به شیوهای میدانستند که روحانیون زرتشتی کتاب زند را به لفظ و لهجه و زبان پهلوی به هنگام دعا، نیایش، ذکر وَ وِرد و َنماز به صورت پچپچه وصرفا ًبا تولید اصوات نامفهوم با جنبانیدن لبها ازحفظ میخواندند. باز گویا به همین سبب مرغ خوش آوازی نظیر بلبل را زندباف لقب کرده اند. گذشته ازآهنگ دلنشین نغمهی بلبل چه بسا ابهام و ایهام آن نیز در این شباهت یابی موثربوده است و شاید همین نامفهوم بودن و قرابت در طرز خواندن موجب شده است که کسانی خواندن پچپچه وارِکتاب زند به زبان پهلوی را "زمزمه ی شورید" بنامند.
نوای بیهمتای این مرغ عاشق جذبه و لطف خاصی دارد بسی شاعرانه و لطیف است. ازملال وحُزن ِپُرابهام درون حکایت میکند.گاه بانالهای موثر و وقاری پوشیده ازحجب و حیا اندرز صبر و دلداری و عشق میدهد. نغمهها و زمزمههای روحبخشش برای ابراز نهفتهترین احساسات پیچیدهی آدمی چون عشق، محبت، عاطفه، ترحم و اشتیاق بسیارمناسب است. ترنُمها طبیعی وغمگساری آن جان سوز و جانگدازاست.
آوای بلبل نمونهی کاملی است از احساسات و اخلاق و روحیهی ملی اسلاف ما، گوئی نمادی است که روح عارفانهی به اسارت تازی درآمدهی ِایرانی را به خوبی مجسم میکند که در گرد و خاک ِسُم سُتوران و چکاچاک شمشیرِ بیخردان، ازحلقوم ِحقیقت خواهی ِبه خنجرِ جهل سپرده، حق ِحیات طلب میکند.
به هر روی ارتباط بین بلبل و زبان پهلوی در ادبیات ایران انعکاس چشم گیری دارد تا آنجا که:
***فردوسی فرماید:
که داند که بلبل چه گوید همی / به زیرگل اندر، چه مویدهمی؟
نگه کن سحرگاه تا بشنوی / زبلبل سخن گفتن پهلوی
***خیام فرماید:
روزی است خوش وهوا نه سرد است و نه گرم / اَبر، از رخ گلزارهمی شوید گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد / فریاد کند که می همی باید خَورد
***حافظ فرماید:
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی / میخواند دوش درس مقامات معنوی
این نسبت از آن روی تصور یافته که نوحه، شیون، مویه، فغان و ناله و زاری، سرود، نوا، آهنگ، بانگ ونغمههای خوش و دلنشین بلبل را به شیوهای میدانستند که روحانیون زرتشتی کتاب زند را به لفظ و لهجه و زبان پهلوی به هنگام دعا، نیایش، ذکر وَ وِرد و َنماز به صورت پچپچه وصرفا ًبا تولید اصوات نامفهوم با جنبانیدن لبها ازحفظ میخواندند. باز گویا به همین سبب مرغ خوش آوازی نظیر بلبل را زندباف لقب کرده اند. گذشته ازآهنگ دلنشین نغمهی بلبل چه بسا ابهام و ایهام آن نیز در این شباهت یابی موثربوده است و شاید همین نامفهوم بودن و قرابت در طرز خواندن موجب شده است که کسانی خواندن پچپچه وارِکتاب زند به زبان پهلوی را "زمزمه ی شورید" بنامند.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home