Saturday, March 31, 2007

بهداشت روانی


اگرجسمتان سالم است وریاکاری نمیکنید دروغ نمیگوئید و فریبکار نیستید،حسدوطمع نمیورزیدوکلاه دوزی وکلاه بافی راجهت ِبرسراین وآن نهادن تعطیل کرده اید، ای، کارَکی وسُفرَهکی وسَقفکی وزن یاشوهرودوستان ورئیس وقیافه ی قابل تحملی داریدواحیانا ًبچه هایتان ازکاری که کرده ایدپشیمانتان نکرده اندوماشینتان بدون آنکه دِق کشتان کندروشن وخاموش وپارک میشودوتوانش راداریدکه اقساط وبدهی های خودراسروقت بپردازیدوپیوسته درپستوئی یک بُطرشربت ِکهنه داریدودست رسی به یک کتاب ِکهنه برایتان امکان
پذیراست ودوست ِکهنه ای داریدکه کاری راکه هیچکس نمیتواندبرایتان انجام دهدحاضریراق است که ظرف سه سوت انجام دهدوبدون ترس ازهمسریاشوهرتان این امکان رادارید که دراختیارخودتان باشیدوگاه وگهی سربه کوه وصحراودرودشت بگذاریدوبه زورِدَگنگ ومتلک وگوش کشان به مهمانی برده نمی شویدیامجبورنیستیدکسانی رابه میهمانی بخوانیدکه تحمل یک لحظه دیدن آنهارانداریداگرکودک نازنین ِدرونتان رانکشته ایدیااگرکشته ایدهنوزبارقه ای ازیادآنرادرخودحفظکرده ایدواگربه روزی نیفتاده ایدکه دهسالی میشودکه اگرچه بازن یا شوهرتان زندگی میکنید ولی به صورتش نگاه نکرده ایدواگرجوانک مو به زنخدان نروئیده ی دهاتی کژوکوژی درسلسله مراتب کاری بالای دستتان ننشسته واگرازدست ِنه نه جون ِزنتان یا با جناق ِتان هنوز غمبادنگرفته ایدواگر پسران ودختران بزرگ شما بیکاروبی عار جلوتان عَنرعَنر رژه نمیروندواگروقتی زنگ ِدربه صدادرمی آیدعرق سردی به پیشانیتان نمی آیدونفستان به شماره نمی افتدوزیرپوستتان مورچه وموریانه راه نمی رودوخلاصه اگراندکی ازذوق ِخُلبازی وهوس ِالواتی ولوطی گری برایتان باقی مانده وداروندارخودراخرج عَطینا نکرده ایدواگرمَردیدومیل ِخوش ِگذاشتن پشمه ریش وسبیلی واگرزنید ذوقک کشیدن ماتیکی به سرخی گلهای شمعدانی راروی لبهایتان ازدست نداده ایدوتحمیلات ژنتیکی واجتماعی رَمَقکی برایتان باقی گذاشته وتازگیهاازمیان بدوبدتربه بدرای نداده ایدوشبها کابوس بُمباران نمی بینیدوبه قول نه نه جونم که میگه رفیقت را که گرگ خورده دیدی خودت رامَنده ومُرده بگیر،گرفتنی !هنوزخودت رامرده فرض نکرده ای وبراثرتماشای برنامه های تلویزیونی چشمانتان لوچ نشده وبه سقف سرتان کوچ نکرده اندوبه هرحال هنوزشباهتکی به آدم داری ولی گیج وگولی ونمیدانی چه مرگته وانگاردرخواب وبیداری سیرمیکنی ووقتی راه میروی سرت را دریقه ات فرو میکنی وبا خودت تندتند حرف میزنی وتا میتوانی فحش های آبدارِچارواداری میدهی وخودت ودیگران رادر هیئت شکلک های هاشورخورده ی محو،درمه ِغلیظی میبینی که ازترس ،موبه تنت سیخ میکند وصداهاراازدوروغیرقابل تشخیص میشنوی ووقتی ازمحل ِکارت بیرون می آئی دوست داری به جای اینکه راست به خانه بروی، ترجیح بدهی بروی یک جائی وخودت راگم وگورکنی واگراین وسواس درتوبیدارشده که هرکس ازبغل ِگوشت ردمیشود یقه اش را بچسبی وبه او بگوئی لعنتی تودیگه کی هستی وچه ازجانم میخواهی واگربیشتر وقتهافکرمیکنی ازخواب بیدارشده ای وتا چشم بازکرده ای خودت را دریک روزگرفته ی بارانی در شهرغریبی یافته ای که هر چه به خودت فشارمی آوری نمیدانی کجاهستی وخلاصه هرکس پشت ِسرتورانندگی میکندخیال ورت میداردکه سردرپی توداردوبالاخره به هرهیولائی شبیه شده ای جز همان چیزی که آدمش میگویندوتومدتهاست یا اوراندیده ای یاروزگاری شبح آن رادرعکسی سیاه وسفیدی دیده ای که در آتلیه مهتاب خیابان لاله زاربرای تصدیق کلاس ششم ات گرفته ای شک نکن که بهداشت روانیت سَمبَلش غوز شده است.حالااگرکارت به جاهای خطرناک وغیرقابل برگشت نکشیده بایدبدانی که به دلایل عدیده به اینروزافتاده ای که سرآمدهمه ی آنها بی خبری است .هرکس به اندازه ی طول وعرض وعمق دنیائی که برای خوددردنیای واقعی ساخته بایدازرویدادهائی که درآن اتفاق می افتدباخبرباشد.ساختارسیستم عصبی آدمی به گونه ای است که پیوسته درپی کشف روابطی است که براساس عوامل علت ومعلولی بناشده بنابراین عدم آگاهی یا اخبارنادرست ،ازانسان موجودِمنگ ومشنگ وملولی میسازدکه باورهای خودرابرتوده ای ازتوهمات ِکشک وپشم ِعهد ِچوپانی کشاورزی بنا کرده که هرچه ازآسمان بباردیااززمین برویددشمن قسم خورده ی اوست که با سوات دارها به آن، بیمار ِمبتلابه پارانویا میگویندچه هرکس باپایان یافتن چه کسی؟چه جائی؟چرا؟چگونه؟گفتن هایش بی شک به حیطه ی "گوسبند"شدگی گام نهاده ودر"گوسبند"بودگی باقی میماند.مطالعات سایکالوژیک نشان داده که بهداشت روانی آدمهابرپایه ی اطلاعات درستی که آنهاازدنیایشان میگیرندوبه شرطی که زندگیشان رابرتحلیل درست آنها استوار کنند پی ریزی میشود.بیماری پارانویادردنیای هنردست مایه ی خلق آثارشگرفی چون دُنکیشوت سروانتس شده است.بیماران مبتلا به پارانویاچون دنکیشوت آسیاب بادی را دیووغول وگله ی گوسفندان را لشگراشرارمیبینندوبعیدبه نظرنمیرسدکه مبتلایان امروزی ِآن ،غول را آسیاب بادی وهواپیما های رادارگریزرا پشه وملخ تصورکنند.دنکیشوتها یا به قولی پهلوان پنبه های کوتوله ی مشنگ ِنوکیسه ی بی ریشه،پایان کارغم انگیزی دارندچون عزرائیل به درگاه بایستدهمگی میکوشندشکست ِمحتوم ِخویش راپشت ِسپرِتصورِاجحافی که ازدیگران بدانها شده پنهان کنند.ازاینکه اطرافیان برآنهابگرینداز اینکه شاخ غول کریه غرورشان نوازش بشودخرسندی خاطرمییابندولی تاسف آورزمانی است که چشمه ی اشک ِاطرافیان ازپیش خشکیده باشد.

عکس را هم از اینجا آورده ایم.

Saturday, March 17, 2007

به مناسبت نوروز سال هشتاد و شش خورشیدی

بهاران خجسته باد
نوبهار است درآن کوش که خوشدل باشی
(حضرت حافظ)

Tuesday, March 13, 2007

زردی من ازتوسرخی توازمن


چارشنبه سوری، جشن ملی ایرانیان، روزعیش وشادی و طرب برهمگان مبارک باد. ما ایرانیان از هر قوم و نژاد و مذهب، ایران عزیز، این گربه‌ی ملوس ِنشسته بر دیوارِ آسیا را متحد و یکپارچه و متحد می‌خواهیم و خواستار آنیم که نه تنها خود بلکه فرزندان ما چون نیاکانمان با برافروختن آتش این‌روزِ گرامی را پاس داشته بکوری چشم دشمنان جشن بگیرند و شعار این روز گرامی را به هنگام پریدن از روی آتش بر زبان آورند تا دنیا بهتر بداند که ایرانیان مردمانی آزاده و انسان دوست و بافرهنگ‌اند که می‌خواهند در کنار مردم آزاده‌ی سایر ملل در دهکده‌ی کوچک جهانی با صلح و صفا زندگی کنند.
پس ای آتش پاک و مقدس زردی (تنفر،بیماری وناتوانی) من از تو و سرخی (شادمانی،شادابی،وتندرستی) تو از من!

Wednesday, March 07, 2007

به مناسبت روزجهانی زن گل سرِسبدهستی


اگرآنچه درخوارداشت ِزن عمل شده وبه بیان درآمده وجزاظهارات بشری به صورت مکتوب باقی مانده جمع آوری شود،حجم قابل توجهی ازیک کتابخانه راتشکیل خواهدداد.حال اگربخشی ازآن رابه دارودسته ی اجامرواوباش ومتلک گویان ومتعصبین لُمپن یامردان دچاربیماریهای جنسی روانی ومرتجعین زن ستیزنسبت بدهیم وبه علت بخارات گس ومسموم وبوی تعفنی که ازآنها برمیخیزدبینی خودراگرفته بگذاریم وبگذریم تازه دچاروحشت خواهیم شدازاینکه بدانیم بخش قابل ملاحظه ی آن رامردان یا به طورکلی نیمه ی مذکرنوع بشرنسل اندرنسل ازدانشمندوفیلسوف ومورخ ونویسنده با سماجت بوجودآورده تاثابت کندکه نیمه ی دیگرنوع خودهیچ ارزشی ندارد وشایسته ی آن نیست که به مقام والاوحیثیت شریف وانسانی خوددست پیدا کند.خلاصه شایدباورکردنی نباشدکه گفته شوددرجهان تراژدی پُراندوه تری ازغمنامه ی زن وجودنداردچه اگردرین افسانه ی باورنکردنی پیکرتُردولطیف وجان بخش زن وروان وذهن زیبایش به سبعانه ترین شکلی درهم کوبیده شده مردنگون بخت ِبه ظاهرپیروزبرگورآرزوهای طلائی نیمه ی دیگرخویش درفضائی ابرآلودوغم انگیزبه رقص شوم مرگ درآمده.به هرروی ازروزی که زن ازیهلوی چپ مردبیرون کشیده شد!باوجودی که نیمه ی بلافصل جامعه ی انسانی راتشکیل میداد ،به سیطره درآمدتابع وفرمانبردارشداهانت دیدوبه تملک درآمدبه بردگی واسارت برده شدوآزاردیدوشکنجه شددرآئین موهش هندوان ازپس مَرد ِمُرده سوزانده شد،یهودیان درتورات وی را مایه ی نفرت خواندندوچون اشیاخریدندوفروختندنزدعربها وسیله ی تعیش قرارگرفت وزنده بگورشدودرمسیحیت هم آنچه براوگذشت کمترازیونان باستان نبود که وی را درجرگه ی حیوانات درهرکوی وبرزنی فروختندوحتی فیلسوف بزرگی چون سقراط گفت:
"وجودزن بزرگترین منشا وخاستگاه مشکل وانحطاط بشریت درجهان است."درسال پانصدوهشتادوشش میلادی درفرانسه کنفرانسی برگزارگردید که میخواست به تحقیق دریابد که بالاخره زن حیوان است یا انسان؟داستان غم انگیزپُرازبغض ِزن درسراسردنیا هنوزادامه داردولی زنان درقامتی استواروگردنی افراخته درکنارمامردان چون مادروخواهرومظهرعشق باقی مانده وسهم به سزائی ازتمدن بشریت مدیون زحمات بیدریغ آنهاست حال که ازغنچه های لبانشان نغمه ی روحبخش آزادی ورهائی سرداده شده وازحنجره هایشان آوازهزارترانه دل انگیزجاری است بیائید گفته ی "روسل"راباورکنیم که گفت:
"ای مردان!کاش میدانستیدکه اگرزنان خوشبخت ترباشند،خوشبختی شما نیزدوصدچندان خواهدشد."


قوری عاریتی ِفروید و بیان منطق گیج کننده ی رجاله ها

اگرقوری ِچینی ِسالمی به رسم امانت به کسی بدهی واوآن راترک خورده به توبازگرداند! وتو اعتراض کنی، درانکارخواهدگفت:
_تواصلا ًبه من قوری ئی نداده ای!
_وقتی قوری رابه من دادی ترک داشت!
_من آنراسالم به توپس دادم!