بیهوده،بیهوده،بیهوده
درکارِ "زبان "شگفتیها آنقدر بسیار است که امروزه زبانشناسی و فلسفهی آن چون گوهرهای گرانبهائی برتارک ِمعارف ِبشری میدرخشند .دقایق و ظرایف دراین زمینه بقدری گسترده است که میشود در خم ها و چمهای مفاهیم و مقوله های هر زبانی به عمق ِ روح و روان ِ ملتی پی برد که بدان زبان به ابراز باورها و هویت خویش میپردازد .بیهوده نیست اگرگفته شود که فیلسوفان نخست به جهان اندیشیدند، سپس به شیوه ای که جهان دانسته میشود و سرانجام به ابزاری که آن دانشِ ِ از جهان راامکان پذیرمیکند .این گذر، راه طبیعی و منطقی فلسفه از متافیزیک به شناخت و سپس به فلسفهی زبان است. به انگارهی صاحب این قلم باید بین نیاز به بازگفت ِ یک معنی و فراوانی اشکال ِ متفاوت ِبیان آن رابطهی مستقیمی وجود داشته باشد .به عنوان مثال در زبان ِما، روح مردم باید ازبیهوده و بیهودگی رنج بسیاربرده باشد تا اینهمه درقالب های گوناگون به آنها پرداخته باشد. خشت برآب زدن، دانه در شوره زار ریختن، آب به غربال پیمودن، طبل زیرگلیم کوفتن نقش برآب زدن، آب به ریسمان بستن، کُله ازسرخرد برداشتن، باد در قفس کردن، باد به چنبربستن، آب درهاون کوبیدن، گره به بادزدن، ازسرگین ترنج ساختن،گوز(گردو) به گنبد افکندن، دُربه دریا بردن، برای کور رقصیدن، دست از جان شسته را تهدید کردن ، پیرزن را از چیز کلفت ترساندن، از کور دیده بانی خواستن، آب دریا به کیل پیمودن، مهتاب به گز پیمودن، مشت به سندان کوفتن، باد پیمودن، سودای خام پختن، سورمه به چشم کور کشیدن نمک به دریا ریختن، شمع دربرابرکور نهادن، گوش خربودن، مشک به ختن بردن، زیره به کرمان بردن، بچهی بط را شنا آموختن، باد درقفس کردن، آفتاب به غربال پوشاندن، روغن به ریگ ریختن، کلوخ خشک درآب جستن، آفتاب به گِل اندودن، از رود خشک ماهی گرفتن، نی لبک برای کرنواختن، طبل درنهان کوفتن.
4 Comments:
ما با شما هم نظریم ولی فکر میکنیم که حتما ممالک دیگر هم از این ضرب المثل ها دارند. چرا که از بیخ و بن نسبت به وجود انسان احساس بیهودگی داریم. البته خودمان که مستثنا هستیم که آخر علم و دانش و تجربه ایم
در این شکی نیست که عبث عبوسی می آفریند واین به زبان وملت خاصی بستگی ندارد واین بدان معنی است که بشر به ذات خویش بیهوده گریز وبی زار از بیهودگی است ولی به وجود انسان احساس بیهودگی داشتن نشان خوش پسی میسم یا بدبینی است که چون خوب شکافته شود این احساس بیهودگی مربوط به انسان نیست به نا انسانها وشبه انسانها آدمکها وآدم نما ها برمیگردد که قوانین بازی را نمیدانند ومیدان را به انسانها تنگ میکنند
ما که قوائد بازی را میدانیم. بازی میکنیم
This comment has been removed by a blog administrator.
Post a Comment
<< Home