Saturday, December 30, 2006

و اما عکس ها

روزگاری عزیزی به من گفته بودکه: یک تصویر در عمق‌ِوجود‌ِخود هزاران ناگفته نهان دارد که ازآن هزاران ناگفته هزاران تصورنتیجه میشود. سالهاطول کشید تا به گوهرِمعنی گفته‌ی آن عزیز نزدیک شدم. اینکه عکس مثل آهو، درخت، برکه، شعر، رمان و حتی یک آدم هریک متنی هستند، متونی که درمجموع، زیرمجموعه‌های مجموعه‌ی بی‌همتای هستی و نیستی رامیسازند. اینکه برای نزدیک شدن به جان ِآن متن بایداز وجود مایه گذاشت و به خوانش ِآن نشست. بگذارم و بگذرم که درآن صورت هم ادعای درک ِغائی متن، ادعای بیهوده‌ای بیش نیست.حال که از پس ِاین همه سال به گفت آورد ِآن غریب ِبه غربت نشسته توسل جسته‌ام مرا گریزو گزیری نیست جزآنکه بگویم که می‌خواستم ومی‌خواهم گاه و گهی برتارک ِنورانی این اتاقک ِشیشه‌ای تصویری بیاویزم تا بدینوسیله این و آن ِاحتمالی رادر درک ِزیبائیم اززندگی سهیم کنم باشد که درآن دورهای دور تو را بیابم تا اندَککی با چشمان ِمن به تماشای جهان بنشینی وفرصت یابی غم‌ها و شادی‌هایت رابا غم‌ها و شادی‌های من مقایسه کنی. چه میشود کرد که درین مجال ِاندک، در رواداری، نارواداران را، نبینید، نشنوید، نگوئید، آئین است .ولی ازآنجا که درقاموس هستی هر زهری را پازهری است زین پس برای رویت ِنیکوی تصاویر، ازفیلتر شکنهای نیکواستفاده کنید. اگرچه طبق ِ گفت آورد ِدوست دیگر ِرندم ،میشود عکسها راهم نوشت!!!
پری روتاب ِمستوری ندارد
چودربندی سر از روزن برآرد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home