Saturday, December 30, 2006

و اما عکس ها

روزگاری عزیزی به من گفته بودکه: یک تصویر در عمق‌ِوجود‌ِخود هزاران ناگفته نهان دارد که ازآن هزاران ناگفته هزاران تصورنتیجه میشود. سالهاطول کشید تا به گوهرِمعنی گفته‌ی آن عزیز نزدیک شدم. اینکه عکس مثل آهو، درخت، برکه، شعر، رمان و حتی یک آدم هریک متنی هستند، متونی که درمجموع، زیرمجموعه‌های مجموعه‌ی بی‌همتای هستی و نیستی رامیسازند. اینکه برای نزدیک شدن به جان ِآن متن بایداز وجود مایه گذاشت و به خوانش ِآن نشست. بگذارم و بگذرم که درآن صورت هم ادعای درک ِغائی متن، ادعای بیهوده‌ای بیش نیست.حال که از پس ِاین همه سال به گفت آورد ِآن غریب ِبه غربت نشسته توسل جسته‌ام مرا گریزو گزیری نیست جزآنکه بگویم که می‌خواستم ومی‌خواهم گاه و گهی برتارک ِنورانی این اتاقک ِشیشه‌ای تصویری بیاویزم تا بدینوسیله این و آن ِاحتمالی رادر درک ِزیبائیم اززندگی سهیم کنم باشد که درآن دورهای دور تو را بیابم تا اندَککی با چشمان ِمن به تماشای جهان بنشینی وفرصت یابی غم‌ها و شادی‌هایت رابا غم‌ها و شادی‌های من مقایسه کنی. چه میشود کرد که درین مجال ِاندک، در رواداری، نارواداران را، نبینید، نشنوید، نگوئید، آئین است .ولی ازآنجا که درقاموس هستی هر زهری را پازهری است زین پس برای رویت ِنیکوی تصاویر، ازفیلتر شکنهای نیکواستفاده کنید. اگرچه طبق ِ گفت آورد ِدوست دیگر ِرندم ،میشود عکسها راهم نوشت!!!
پری روتاب ِمستوری ندارد
چودربندی سر از روزن برآرد

Sunday, December 24, 2006

گفتکوباسارتر

آقای سارترممکن است لطفاً بفرمائید چرا ادای قهرمانان را درمی‌آوریم؟
سارتر: چون ترسوئید!
-چرا خود را به هیئت قدیسین درمی آوریم ؟
سارتر: برای اینکه گناهکارید!
-چرا مدعی نجات دیگرانیم؟
سارتر: برای اینکه به خون هم نوع خویش تشنه‌اید!
-ببخشید آقای سارتر، ممکن است بفرمائید چراپیوسته نقش بازی میکنیم؟
سارتر: ساده است! چون دروغگوئید!

Monday, December 18, 2006

بیهوده،بیهوده،بیهوده

درکارِ "زبان "شگفتیها آنقدر بسیار است که امروزه زبانشناسی و فلسفه‌ی آن چون گوهرهای گرانبهائی برتارک ِمعارف ِبشری میدرخشند .دقایق و ظرایف دراین زمینه بقدری گسترده است که میشود در خم ها و چم‌های مفاهیم و مقوله های هر زبانی به عمق ِ روح و روان ِ ملتی پی برد که بدان زبان به ابراز باورها و هویت خویش می‌پردازد .بیهوده نیست اگرگفته شود که فیلسوفان نخست به جهان اندیشیدند، سپس به شیوه ای که جهان دانسته میشود و سرانجام به ابزاری که آن دانشِ ِ از جهان راامکان پذیرمیکند .این گذر، راه طبیعی و منطقی فلسفه از متافیزیک به شناخت و سپس به فلسفه‌ی زبان است. به انگاره‌ی صاحب این قلم باید بین نیاز به بازگفت ِ یک معنی و فراوانی اشکال ِ متفاوت ِبیان آن رابطه‌ی مستقیمی وجود داشته باشد .به عنوان مثال در زبان ِما، روح مردم باید ازبیهوده و بیهودگی رنج بسیاربرده باشد تا اینهمه درقالب های گوناگون به آنها پرداخته باشد. خشت برآب زدن، دانه در شوره زار ریختن، آب به غربال پیمودن، طبل زیرگلیم کوفتن نقش برآب زدن، آب به ریسمان بستن، کُله ازسرخرد برداشتن، باد در قفس کردن، باد به چنبربستن، آب درهاون کوبیدن، گره به بادزدن، ازسرگین ترنج ساختن،گوز(گردو) به گنبد افکندن، دُربه دریا بردن، برای کور رقصیدن، دست از جان شسته را تهدید کردن ، پیرزن را از چیز کلفت ترساندن، از کور دیده بانی خواستن، آب دریا به کیل پیمودن، مهتاب به گز پیمودن، مشت به سندان کوفتن، باد پیمودن، سودای خام پختن، سورمه به چشم کور کشیدن نمک به دریا ریختن، شمع دربرابرکور نهادن، گوش خربودن، مشک به ختن بردن، زیره به کرمان بردن، بچه‌ی بط را شنا آموختن، باد درقفس کردن، آفتاب به غربال پوشاندن، روغن به ریگ ریختن، کلوخ خشک درآب جستن، آفتاب به گِل اندودن، از رود خشک ماهی گرفتن، نی لبک برای کرنواختن، طبل درنهان کوفتن.

Wednesday, December 13, 2006

تلخی ِ واقعیت ِ تحمیلی و شیرینی ِ تخیل ِ آزاد

به بهانه ی بزرگ داشت روزجهانی حقوق بشر
آدمیانی که از زندگی ِواقعی ِتحمیلی ِسرا پادروغ و تزویرخسته و سرانجام به ستوه می آیند دلشان میخواهد درگوشه ی دنج شبهایشان دمی را با تخیل سرکنند. چنین آدمیانی هیچوقت چنان دنیای واقعی راجدی نمیگیرند، راهبران و راه اندازان آنرامسخره میکنند. چون فکرمیکنند دنیای دیگری هم هست که درتعارض با دنیای است که به آنها تحمیل شده است. آنان مَلمَل ِطرح ِچنین دنیای رنگینی را که بازمزمه های چشمه ی جوشان عشق به خواب میرود و باصدای بال ِکبوتران ِصُلح جو برمی خیزد درحُباب ِروشن ِتنهائی شان با رشته های نازک ِخیال می بافند. ازچنین خیالبافی هائی است که درسایه ی همدلی ها مستحکم ترین میثاق نامه ها ازمیان ِآدمیان سربرمی آورد و میرود تا این خیال بازی ها را تحقق ببخشد. یکی ازاین عهدنامه ها اعلامیه ی جهانی حقوق بشراست که به گواهی تاریخ کورش کبیر پدر و بنیان سازِآن است. به این بهانه و بازبانی ساده و باقلبی سرشار از عشق ودوستی نسبت به بشر دوستان ونفرت و بی زاری ازخشونت و خونریزی، تجاوز و زورگوئی و قلدری ناقضین ِحقوق بشرِبشرستیزان، روزجهانی حقوق بشررا به همه ی انسان دوستان دهکده ی کوچک جهانی تبریک میگویم.

Wednesday, December 06, 2006

زمزمه شوریده

بلبل باچهچهه‌ی پُرشادی و طربش به هنگامه‌ی بهار وهمنشینی واُنسش با گل وزمزمه‌ی شورانگیزش درورطه‌ی مرگ ِگل به موسم خزان از دیرباز به زندگی مردم راه یافته به مَثل درآمده تجلیل شده الهامبخش شاعران بوده، در ادبیات منعکس شده، به قفس درآمده ودر اسیری به صبوری شهره شده.
نوای بی‌همتای این مرغ عاشق جذبه و لطف خاصی دارد بسی شاعرانه و لطیف است. ازملال وحُزن ِپُرابهام درون حکایت میکند.گاه باناله‌ای موثر و وقاری پوشیده ازحجب و حیا اندرز صبر و دلداری و عشق میدهد. نغمه‌ها و زمزمه‌های روحبخشش برای ابراز نهفته‌ترین احساسات پیچیده‌ی آدمی چون عشق، محبت، عاطفه، ترحم و اشتیاق بسیارمناسب است. ترنُم‌ها طبیعی وغمگساری آن جان سوز و جانگدازاست.
آوای بلبل نمونه‌ی کاملی است از احساسات و اخلاق و روحیه‌ی ملی اسلاف ما، گوئی نمادی است که روح عارفانه‌ی به اسارت تازی درآمده‌ی ِایرانی را به خوبی مجسم میکند که در گرد و خاک ِسُم سُتوران و چکاچاک شمشیرِ بی‌خردان، ازحلقوم ِحقیقت خواهی ِبه خنجرِ جهل سپرده، حق ِحیات طلب می‌کند.
به هر روی ارتباط بین بلبل و زبان پهلوی در ادبیات ایران انعکاس چشم گیری دارد تا آنجا که:
***فردوسی فرماید:
که داند که بلبل چه گوید همی / به زیرگل اندر، چه مویدهمی؟
نگه کن سحرگاه تا بشنوی / زبلبل سخن گفتن پهلوی
***خیام فرماید:
روزی است خوش وهوا نه سرد است و نه گرم / اَبر، از رخ گلزارهمی شوید گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد / فریاد کند که می همی باید خَورد
***حافظ فرماید:
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی / میخواند دوش درس مقامات معنوی
این نسبت از آن روی تصور یافته که نوحه، شیون، مویه، فغان و ناله و زاری، سرود، نوا، آهنگ، بانگ ونغمه‌های خوش و دلنشین بلبل را به شیوه‌ای می‌دانستند که روحانیون زرتشتی کتاب زند را به لفظ و لهجه و زبان پهلوی به هنگام دعا، نیایش، ذکر وَ وِرد و َنماز به صورت پچپچه وصرفا ًبا تولید اصوات نامفهوم با جنبانیدن لب‌ها ازحفظ می‌خواندند. باز گویا به همین سبب مرغ خوش آوازی نظیر بلبل را زندباف لقب کرده اند. گذشته ازآهنگ دلنشین نغمه‌ی بلبل چه بسا ابهام و ایهام آن نیز در این شباهت یابی موثربوده است و شاید همین نامفهوم بودن و قرابت در طرز خواندن موجب شده است که کسانی خواندن پچپچه وارِکتاب زند به زبان پهلوی را "زمزمه ی شورید" بنامند.